سه شنبه ۸ خرداد ۹۷
۴ نظر
یکی از دوستانم تعریف می کرد ، وقتی در ژاپن کار می کردم الکلی شده بودم و مدام اشتباه می کردم به همین دلیل از کار اخراج شدم و دیگر نمی توانستم کاری پیدا کنم به همین دلیل از بی پولی از سوپرمارکتها آب جو می دزدیم یک بار وقتی از قفسه آب جوی بزرگی برداشتم و به سرعت از سوپرمارکت خارج شدم ، خانمی دنبالم دوید و مرا از پشت محکم بغل گرفت ، جوری از پشت بغلم کرد که احساس کردم کارم تمام شده ! البته سعی کردم فرار کنم اما وابستگی به الکل آنقدر ناتوانم کرده بود که قدرت جسمی ام فراتر از یک کودک نبود! مرا به داخل سوپرمارکت برد ! و از قفسه تنقلات دو بسته چیپس به من داد و با عصبانت گفت! تو با این کار به خودت آسیب می زنی ! الکل خوردن با شکم خالی معده تو را از بین می برد ! اول نفهمیدم چه می گوید ! وقتی دیدم مرا با چیپسها از مغازه بیرون انداخت ! متوجه منظورش شدم و کنار سوپر مارکت نشستم و گریستم ! آنقدر گریستم که یادم رفت نوشیدنی و چیپسم را بردارم ! بعد از آن دیگر نه مشروب دزدیدم و نه مشروب خوردم ! برای اولین بار از آدمهایی که دزدی کرده بودم خجالت کشیدم ! و تمرکزم را روی پیدا کردن کار گذاشتم! و تا به امروز دیگر لب به مشروب نزدم !