خانم دکتر صورتی

جامعه و کفش

۱ نظر
اگر مردم در جامعه ای بر این باور باشند  که اگر آنها بهترین کفش را تولید کنند و کسی جز کفش آنها کفشی انتخاب نکند این نشانه بلوغ محصول آنهاست ! این نشانه سقوط صنعت در آن جامعه است !  مردم باید بفهمند که کفش ورزشی با کفش حرفه ای  متفاوت است ، همانطور که  کفش ورزشی تنیس با کفش ورزشی  فوتبال متفاوت است و کشف بستکبال با کفش ورزشی والیبال متفاوت است و در بخش حرفه ای هم  کفش آتشنانها با کفش یک آرایشگر و کفش جراح و کفش یک معلم و کفش یک مدیر کاملأ متفاوت است و هر کدام باید شرایط واستانداردهای خودش را داشته باشد. اگر معلمین ما تا امروز کفش مختص شغلشان را نداشته اند ، به این مفهوم است که با وجود شرکتهای بزرگی مثل آدیداس ، پوما ، ریبوک ، کیکرز و بسیاری تولیدکنندگان جهان ، هنوز به این فهم نرسیده ایم که یک معلم به چه نوع کفشی نیازمند است . حتی من مطمئن هستم ، بسیاری از ما نمی دانیم کفشی که یک بیمار قندی لازم دارد با کفشی که یک بیمار قلبی نیازمند است متفاوت است ! جامعه ای می تواند برای هر شغلی بهترین کفش را بسازد که مردم به این درجه از فهم رسیده باشند که اگر می خواهند در شغل خود بهترین کفش را به پا بزنند باید به همه تولید کنندگان کفش اجازه فعالیت دهند ، و این تفکر تنوع بخشی در تولید  ، تبدیل به یک دغدغه عمومی شود ! که ساختن بهترین یا کاملترین هرگز مفهوم خوبی ندارد جز انحطاط مثال کفش از این بابت مطرح شده که همه ما به نوعی با آن در ارتباطیم اما متاسفانه این صنعت هرگز فراتر از یک گام پیش نرفته ! 
۳ ۲

بی پولی

۴ نظر
یکی از دوستانم تعریف می کرد ،  وقتی در ژاپن کار می کردم الکلی شده بودم و مدام اشتباه می کردم به همین دلیل از کار اخراج شدم و دیگر  نمی توانستم کاری پیدا کنم به همین دلیل از بی پولی  از سوپرمارکتها آب جو می دزدیم یک بار وقتی از قفسه آب جوی بزرگی برداشتم و به سرعت از سوپرمارکت خارج شدم ، خانمی دنبالم دوید و مرا از پشت محکم بغل گرفت ، جوری از پشت بغلم کرد که احساس کردم کارم تمام شده ! البته  سعی کردم فرار کنم اما وابستگی به الکل آنقدر ناتوانم کرده بود که قدرت جسمی ام فراتر از یک کودک نبود! مرا به داخل سوپرمارکت برد ! و از قفسه تنقلات دو بسته چیپس به من داد و با عصبانت گفت! تو با این کار به خودت آسیب می زنی ! الکل خوردن با شکم خالی معده تو را از بین می برد ! اول نفهمیدم چه می گوید ! وقتی دیدم مرا با چیپسها از مغازه بیرون انداخت ! متوجه منظورش شدم و کنار سوپر مارکت نشستم و  گریستم ! آنقدر گریستم که یادم رفت نوشیدنی و چیپسم را بردارم ! بعد از آن دیگر نه مشروب دزدیدم و نه مشروب خوردم ! برای اولین بار از آدمهایی که دزدی کرده بودم خجالت کشیدم ! و تمرکزم را روی پیدا کردن کار گذاشتم! و تا به امروز دیگر لب به مشروب نزدم ! 
۱۲ ۱

ابن سینا

۳ نظر
حق دارن اوزبکها و عثمانی ها اینقدر وقیحانه بزرگان این کشور رو به نام خودشون ثبت کنن . جالب بود دیدن این متن ! .. یاد احمقی افتادم که تاکید داشت ابن سینا اوزبک هست!  و من به عقلم مراجعه نکردم و یه نگاهی کنم شاید ویکی پدیا به من بگه که ابن سینا اهل کجا هست. خنده دار مسئله این هست که ابن سینا  کتابهاش رو به زبان فارسی و عربی نوشته و اوزبکهای روس زبان  که البته خود اوزبکستان جزئی از ایران هست به زبان روسی صحبت می کنند ! از همه با مزه تر اینکه بیشتر اسناد و کتابهای بزرگان ایران در کشور روسیه نگهداری می شه ! و من نمی فهمم چرا روسها همه اسناد ما تا زیرپوشمون رو هم بایگانی دارن و ما اینقدر بی خبریم ! ظاهرأ باید خداوند رو شاکر باشیم که زنده ایم و نفس می کشیم و این روزهای پر از خفت رو می بینیم و نمی تونیم بگیم نبوده و ندیدیم...روزکی چند در جهان بودم...

۵ ۱

برنده و پیروز

۴ نظر
برنده و پیروز کسی هست که گرچه در لحظه احساس خوبی نداره ولی با خیره شدن در اینده چیز های خوبی رو می تونه در اون موقعی که بقیه چیزی در اون نمی بینن ببینه. با در نظر گرفتن همه این مسائل فک می کنم کمی پذیرش زندگی اسون تر بشه. 
۷ ۱

زندگی به صورت نقطه ای

۰ نظر
ما آدما یه مشکلی داریم و اون این هست که به زندگی به صورت نقطه ای در جایی که هستیم نگاه می کنیم و نه به کل اون به صورت یک بازه زمانی گسترده. اکثر انسان ها هر روز به صورت نقطه ای روز به روز با احساس ناراحتی کردن نسبت به هر روز زندگی تک تک روزها رو طوری تباه می کنند که وقتی در بستر مرگ قرار می گیرند و به گذشته فکر می کنند متوجه می شوند که با مجموع دونه دونه روز هایی که داشتند یک بازه طولانی معیوب رو برای خودشون ایجاد کردند. ولی اگر به زندگی به صورت یک بازه زمانی طولانی نگاه کنیم و در هر روز به زندگی به شکل یک بازه زمانی وسیع نگاه کنیم و این سوال رو مطرح کنیم که ایا من در این هشتاد سالی که بهم داده شده می خوام هر روز با ناراحتی زندگی کنم به سادگی به این قضیه می رسیم که نمی خوایم همیشه ناراحت زندگی کنیم و درک عمیق این حقیقت باعث آرامش ما خواهد شد. به نظر من هر انسانی اگر در مرحله ای از زندگی باشه که جوان باشه و تصمیمات اشتباهی جبران ناپذیری تا اون لحظه نگرفته باشه حداکثر تقریبا در بدترین شرایط بین پنج تا ده سال می تونه کل ورق رو برگردونه.
۳ ۰
در این وبلاگ روزمرگی‌ها و دغدغه‌هایم را ثبت می‌کنم.
از اینکه مرا می‌خوانید، متشکرم.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان